و هیــچکــــس نفـــهمیــد کــه خـــداونــد هــم تنــهاییــش را
صــدا مــی زند:
"قــل هـــو اللــــه احـــد"
هـی فلــــانـی !
رفتــن حـــق همــــه ی آدمهـــاست ...
فقــط خواستـــم بدونــــی
اگــه مونــده بــودی
زمستــونــم قشنـــگـــــ تــر بــود!
وقتی تمام احساس دلتنگیت را
با یک "به من چه؟!!" پاسخ می گیری
"به کسی چه" که چقـــدر تنهایی!!!
نظر کن
گاهی به من
از خرابه های بم
ویرانتـــــــــــــــــرم
خـــامـــوش شــده ای در مـــن...
درســـت مثـــل سیگــــاری نیمـــه ...
کـــه پـــرت کـــرده بــاشنـد میــــان جــــوی...
مَصنــوعی
لبخنــد زدنت
را می گــذارم بــه
حساب هر چیزی اِلآ
اینکــه دلت را زده باشــم!
معادله ی رابطـــه مان
دومجهولی شـــده
حاضـــرم خــط بخورم
تا فقط تــــــو بمانـــی . . .
اِمروز بـه یادِه بودنت
شَمعـی اَفروختم دَرتنهایـی
شمع دَستم راسوزاند
یاد روزی افتادم کِه دِل سوختـه اَت شُده بودَم
اَفسوس...
آهــای آدم ها :
خـــاطــره ســازی نکنید".
هیــچ میدانید خــاطــره های بــجا مانده تان بعــد سالهـــا با دلِ دلبـــرتان
چـــه خـــواهد کـــرد؟
مرا ببوس
نه یک بار که هزار بار...
بگذار اوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند
آنهایی که بر سر جدایی مان
شرط بسته اند...!
زیباترین احساسم را پنهــــان کرده ام گوشه ای
برای لحظه ی دیدار
که آنرا تقدیم وجود نازنینت کنم
و
می دانم که تـــــو هم عاشقانه ترین نگاهت را
گوشــه گذاشتـــــــی برای دیدن
مـــــــــــــــــــــــــن
می دانی؟...
وقتی از تو می نویسم چه حالی می شوم؟؟؟
جــــاده ..تــــنـها بــــرای "رفــــتـــن"
نـبـود که تـــــو فـــقـــط
"نــمــانـــدن " را آمــوخــتــی !!
کمبود خواب
با یک روز مرخصی حل می شود.
کمبود وقت
با مدیریت زمــان.
سایر کمبود ها نیـــز علاجی دارند
با کمبود دست هایت چه کنــم ؟!!!
تیکه تیکه شدم
هزار تیکه
هر تیکه را
در مکانی در زمانی
جا گذاشتم
قلبم را در آغوش عشقی بزرگ جا گذاشتم
و پشیمان نیستم
برایم در ردیف کسانی هستی که به قول نیما یوشیح:
یادت روشنم می دارد...
آمده ام بنویسم
هوا سرد است
دستانم بدون تو یخ زده
شاید نوشتن دست هایم را گرم کرد
چه عالمی دارد نوشتن...
تو رفته ای
من رفته ام
آنچه باقیست
احساسات مچاله ی من بر روی کاغذ است
من مسئله ی
ساده ای هستم!
حل می شوم روزی...
در آغوشت...
چقـــدر بگویم قرص آرامم نـمی کند؟!!
آغــــــوش تو
آرامش بخش من است...
چــرا مــی گوینــد ... هـا ... علامــت جمــع اســت ؟
در حالــی کــه وقتـــی آن را بــا ، تــن ... + ... هــا جمــع مــی کنــی ...
خــودت مــی مانــی و خــودت !!!
همیشـــه نمــی شود زد به بــی خیـــالــی و گفــــت :
تنهــــا آمده ام ، تنهـــا مـــی روم ...
یک وقـــت هــایــی
شایـــد حتـــی برای ساعتـــی یا دقیــقه ای ... کم مــی آوری
دل وامانـــده ات یــک نفـــر را مـــی خواهــد !
و زمستان هم رفت !
باز هم ابر بهاری در راه
باز هم باران است
پل زیادست، ولی
لذت راه کسی بُرد
که از رود گذشت....
هـــیــچ چــیـــز
بـــیــشـــتـــر و بـــدتــر
از ایــــن آدمـــــــــــــو داغــــون نـــمـــیــکــنـــه
کـــه اطـــرافــیـــانـت بـهـت بـــگـن
اگـــه دوســت داشـت نـــمــیــرفـت ...
اگر می خواهی بروی، بی بهانه برو
وقتی بهانه ای برای رفتن باشد،
یعنی می شود بهانه ای برای نرفتن هم یافت
و ماند!
میخوام برات یادگاری بنویسم
گفتم : کجا ؟
گفت : روی قلبت
گفتم : باشه،بنویس تا همیشه یادگاری بمونه
یه خنجر برداشت
گفتم : این چیه ؟
گفت : هیس
ساکت شدم
گفتم : بنویس چرا معطلی ؟
خنجر رو برداشت و با تیزی خنجر نوشت
دوستت دارم دیوونه
اون رفته
خیلی وقته
کجا ....؟
نمیدونم
اما .......
هنوز زخم خنجر یادگاریش رو
قلبم
مونده...
مَـــن لُقمــه ی بــُـزرگتـــر از دهـــانَـتـــ بـــودَم
بـَــرای همیـــن
مـــَـــرا خُـــــرد مــی کـــردی !
آنـقدر عرض کوچه را در انـتظـارت قـدم زدم
که یـادم رفت کدام سمـت کوچه بـن بست است
حالـا دیگر از هر طـرف بیایـی فرقی نمی کند
غـریـبـه ای. . .
وقتی احساسم با تو حرف نمیزند,
بدان که در پشت این سکوت
دنیایی حرف نهفته است
تنها
کسی آن را میفهمد که
راز بغضهای شکسته در گلو را بداند...
همه جا پر شده که
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
من میگم حق دارن
چون دوست داشتن های ما بودار است
بوی سو استفاده
بوی خیانت
بوی دروغ میدهد...
خاطرات خیلی عجیبند،
گاهی می خندیم به روزهایی که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم
باشه قبول!
منو تو با هم فرق داریم...
فقط به رویاهام دست نزن....
باشــــه ؟!
وداستان غم انگیزی است
دستی که داس رابرداشت
همان دستی است
که یک روز
در خواب های مزرعه گندم کاشت...
مرا نبوسید و رفت
ولی این رژ لب روی گونه ام
اثر کدامین لب است ؟
تازه فهمیدم !
باز هم خوابش را دیدم !!
داغیه بوسه اش را در خواب حس کردم....
حالم خوب است!
فقط دلم
کمی نه،
زیــــــاد
بهانه ات را میگیرد...!
تمــــــام شعرهایم در وصف نیامدنت است !
اگـــر روزی . . .
نـاگـهان . . .
ناباورانــــه سر برسـی . . .
از شاعر بودن . . .
استعفا میدهم . . .
نقــــــاش میشوم. . .
و تا ابــــد نقش پـــرواز مــیکشم !!